نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 245
آن بود كه در آن نوشتهاى نبود و انگشت خود را بىآنكه چيزى را نوشته باشد روى آن چرخانيده بود و به نامهرسان گفت : اين مال را ببر و هر كس داستان آن را به تو باز گفت و پاسخ نامه را داد مال را به او بده آن مرد به محلَّهء عسكر رفت و به سراغ جعفر رفت و داستان را به او گفت . جعفر گفت : آيا تو به بداء اقرار دارى ؟ آن مرد گفت : آرى ، گفت : براى صاحب تو بدا شده است و به تو امر كرده است كه اين مال را به من بدهى ، نامهرسان گفت : اين جواب مرا قانع نمىسازد و از نزد او بيرون آمد و در ميان اصحاب ما مىچرخيد و اين توقيع براى او صادر شد : اين مال ، در معرض خطر و بالاى صندوقى بوده است و دزدان بر آن خانه درآمده و محتويات صندوق را برده ولى مال سالم مانده است و جواب نامه در همان رقعه نوشته شده بود كه وقتى انگشت را روى نامه مىچرخانيدى التماس دعا داشتى خداوند به تو چنان كند و چنان كرد . 12 - محمّد بن صالح گويد : وقتى ابن عبد العزيز باداشاله را به زندان افكند نامهاى به او نوشتم كه در بارهء او دعا كند و اجازه دهد كنيزى اختيار كنم تا از او داراى فرزند شوم و توقيعى چنين صادر شد : او را اختيار كن و خداوند هر چه
245
نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 245