نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 218
چيزى را درخواست مىكنم كه غير تو بر آن توانا نيست » ، آنگاه به راست و چپ نگريست و به محمّد بن قاسم علوىّ نظر كرد و گفت : اى محمّد بن قاسم ! ان شاء الله عاقبت تو به خير خواهد بود و برخاست و داخل در طواف شد و همهء ما دعاهاى او را آموختيم و فراموش كرديم كه تا پايان روز در بارهء او گفتگو كنيم ، تا آنكه محمودى بما گفت : آيا او را شناختيد ؟ گفتيم : خير ، گفت : به خدا سوگند كه او صاحب الزّمان عليه السّلام است . گفتيم : اى ابا علىّ ! از كجا چنين مىگويى ؟ و او گفت : هفت سال است كه از درگاه خداى تعالى مسألت مىكند كه صاحب الأمر عليه السّلام را به وى بنماياند ، گفت : در شامگاه يك روز عرفه همين جوان را ديدم كه دعايى مىخواند و آن دعا را حفظ كردم . از او پرسيدم : شما كه هستيد ؟ گفت : از اين مردم ، گفتم : از كدام مردم از عرب و يا از موالى ؟ گفت : از عرب ، گفتم : از كدام عرب ؟ گفت : از شريفترين و بلندترين آنها ، گفتم : آنها چه كسانى هستند ؟ گفت : بنى هاشم ، گفتم : از كدام بنى هاشم ؟ گفت : از بلندترين و رفيعترين آنها ، گفتم : آنها چه كسانى هستند ؟ گفت : از كسانى كه جماعات مردم را شكافتند و مردم را اطعام كردند و در دل شب كه مردم در خوابند ،
218
نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 218