نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 213
معتدل بود نه بلند و نه كوتاه ، پيشانيش صاف و ابروانش پيوسته و چشمانش درشت و بينىاش كشيده و گونههايش هموار ، و خالى بر گونهء راستش بود . چون چشمم بدو افتاد در نعت و وصف او حيران شدم . آنگاه به من فرمود : اى پسر مهزيار ! برادرانت در عراق چگونهاند ؟ گفتم : تنگدست و گرفتار و شمشير بنى شيصبان پياپى بر آنها فرود مىآيد . فرمود : خدا آنها را بكشد تا كى نيرنگ مىورزند ، گويا آنها را مىبينم كه در خانههاى خود كشته افتادهاند و امر پروردگارشان شب و روز آنها را فرا گرفته است ، گفتم : اى فرزند رسول خدا ! اين امر كى واقع خواهد شد ؟ فرمود : هنگامى كه مردمى بىفرهنگ كه خدا و رسول از آنها بيزارند ميان شما و كعبه حائل شوند و در آسمان سه سرخى پديدار شود و در آن ستونهايى سيمين و نورانى نمودار گردد و از ارمنستان و آذربايجان « سروسى » به شورش برخيزد و قصد سرزمينهاى و راى رى را داشته باشد هم آنجا كه آن كوه سياه به آن كوه سرخ بهم پيوسته و نزديك به كوه طالقان است و ميان او و مروزى نبرد سختى درگيرد كه كودكان در آن پير شوند و بزرگان در آن به نهايت پيرى رسند و كشتار در ميان آنها ظاهر گردد ، در چنين هنگامى منتظر ظهور او باشيد تا به « زوراء » درآيد و چندان در آنجا نماند و به « ماهان » وارد
213
نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 213