responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 2  صفحه : 211


سپس گفت : اى ابو الحسن ! به منزل برو و آماده شو تا با ما سفر كنى تا آنكه چون ثلثى از شب گذشته و دو ثلث آن باقى بود به نزد ما بيا تا إن شاء الله به آرزويت برسى . ابن مهزيار گويد : من به نزد بنهء خود برگشتم و در انديشه بودم تا پاسى از شب گذشت برخاستم و بنهء خود را فراهم آوردم و آن را نزديك مركب خود آورده و بار آن كردم و روى آن سوار شدم و خود را به آن درّه رسانيدم و به ناگاه ديدم آن جوان ايستاده است و مىگويد : أهلا و سهلا بك اى ابو الحسن ، خوشا بر تو كه اجازه يافتى ، او به راه افتاد و من هم به دنبال او و مرا از بيابان عرفات و منا گذرانيد و به پاى كوه طائف رسيديم و گفت : اى ابو الحسن پياده شو و آمادهء نماز باش ، او پياده شد و منهم پياده شدم او از نماز فارغ شد و منهم فارغ شدم آنگاه گفت : نماز صبح را مختصر برخوان و من نيز مختصر كردم ، سلام داد و روى بر خاك ماليد ، آنگاه سوار شد و به من دستور داد سوار شوم من نيز سوار شدم و به راه افتاد و من نيز به دنبالش روان شدم تا آنكه به قلَّه‌اى برآمد و گفت :
ببين آيا چيزى مىبينى ؟ نگريستم و مكانى خرّم و سرسبز و پردرخت ديدم ، گفتم : اى آقاى من ! مكانى خرّم و سرسبز و پردرخت مىبينم ، گفت : آيا در

211

نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 2  صفحه : 211
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست