نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 166
ما چهل تن بوديم كه اطراف تخت او نشسته و تورات و انجيل و زبور را خوانده و مرجع علم و دانش بوديم ، روزى در بارهء محمّد صلَّى الله عليه و آله و سلَّم گفتگو كرديم و گفتيم نام او در كتابهاى ما هست و متّفق شديم كه من در طلب او بيرون روم و او را بجويم ، من با مالى فراوان از هند بيرون آمدم و تركان قطع طريق مرا كردند و اموالم را ربودند ، بعد از آن به كابل آمدم و از آنجا وارد بلخ شدم و امير آنجا ابن ابى شور بود . به نزد او آمدم و مقصدم را بدو باز گفتم و او فقهاء و علما را براى مناظرهء با من گرد آورد و من از آنها در بارهء محمّد صلَّى الله عليه و آله و سلَّم پرسش كردم ، گفتند : او ، محمّد بن عبد الله پيامبر ماست صلَّى الله عليه و آله و سلَّم و او درگذشته است ، گفتم : خليفهء او كيست ؟ گفتند : ابو بكر ، گفتم : نژادش را برايم باز گوئيد ، گفتند : از قريش ، گفتم : چنين شخصى پيامبر نيست زيرا جانشين پيامبرى كه در كتب ما معرّفى شده است پسر عمو و داماد و پدر فرزندان اوست . به آن امير گفتند : اين مرد از شرك درآمده و كافر شده است ، گردنش را بزن ، گفتم : من دينى دارم و آن را جز با دليلى روشن فرو نگذارم . آن امير حسين بن اشكيب را فراخواند و گفت : اى حسين با اين مرد مناظره كن ، گفت : اين همه عالمان و فقيهان اطراف تو هستند به آنان دستور بده تا با وى
166
نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 166