نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 136
چيست ؟ گريزى از فروش تو نيست ، آن كنيز گويد : چرا شتاب مىكنى بايد خريدارى باشد كه دلم به امانت و ديانت او اطمينان يابد ، در اين هنگام برخيز و به نزد عمر بن يزيد برو و بگو : من نامهاى سربسته از يكى از اشراف دارم كه به زبان و خط رومى نوشته و كرامت و وفا و بزرگوارى و سخاوت خود را در آن نوشته است نامه را به آن كنيز بده تا در خلق و خوى صاحب خود تأمّل كند اگر بدو مايل شد و بدان رضا داد من وكيل آن شخص هستم تا اين كنيز را براى وى خريدارى كنم . بشر بن سليمان گويد : همهء دستورات مولاى خود امام هادى عليه السّلام را در بارهء خريد آن كنيز بجاى آوردم و چون در نامه نگريست به سختى گريست و به عمر ابن يزيد گفت : مرا به صاحب اين نامه بفروش ! و سوگند اكيد بر زبان جارى كرد كه اگر او را به صاحب نامه نفروشد خود را خواهد كشت ، و در بهاى آن گفتگو كردم تا آنكه بر همان مقدارى كه مولايم در دستمال زرد رنگ همراهم كرده بود توافق كرديم و دينارها را از من گرفت و من هم كنيز را خندان و شادان تحويل گرفتم و به حجرهاى كه در بغداد داشتم آمديم و چون به حجره درآمد نامهء مولايم
136
نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 136