responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 2  صفحه : 135


آنگاه نامه‌اى به خط و زبان رومى نوشت و آن را در پيچيد و به خاتم خود ممهور ساخت و دستمال زرد رنگى را كه در آن دويست و بيست دينار بود بيرون آورد و فرمود : آن را بگير و به بغداد برو و ظهر فلان روز در معبر نهر فرات حاضر شو و چون زورقهاى اسيران آمدند ، جمعى از وكيلان فرماندهان بنى عبّاس و خريداران و جوانان عراقى دور آنها را بگيرند و چون چنين ديدى سراسر روز شخصى به نام عمر بن يزيد برده فروش را زير نظر بگير و چون كنيزى را كه صفتش چنين و چنان است و دو تكه پارچهء حرير در بردارد براى فروش عرضه بدارد و آن كنيز از گشودن رو و لمس كردن خريداران و اطاعت آنان سرباز زند ، تو به آن مكاشف مهلت بده و تأملى كن ، بنده فروش آن كنيز را بزند و او به زبان رومى ناله و زارى كند و بدان كه گويد : واى از هتك ستر من ! يكى از خريداران گويد من او را سيصد دينار خواهم خريد كه عفاف او باعث مزيد رغبت من شده است و او به زبان عربى گويد : اگر در لباس سليمان و كرسى سلطنت او جلوه كنى در تو رغبتى ندارم ، اموالت را بيهوده خرج مكن ! برده فروش گويد : چاره

135

نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 2  صفحه : 135
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست