نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 105
امّتهايى را كه تا مشرق بودند استقراء نمود و با آنان همان كرد كه با امّتهاى مغرب كرده بود تا به غايتى كه ما بين مشرق و مغرب را درنورديد و به طرف سدّى كه خداى تعالى در كتابش از آن ياد كرده است رو كرد و به ناگاه امّتى را ديد كه * ( لا يَكادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلًا ) * ، سخنى را نمىفهميدند و به ناگاه امّتى را ديد كه بين او و سدّ موج مىزدند و به آنها يأجوج و مأجوج مىگفتند و مانند چهارپايان مىخوردند و مىنوشيدند و زايش مىكردند و نر و ماده داشتند در صورت و پيكر و خلقت مشابه انسان بودند امّا قامتشان خيلى كوتاه بود و طول قدّ زن و مردشان مانند بچهها از پنج وجب تجاوز نمىكرد و از نظر خلقت و صورت همه در يك اندازه بودند ، آنان عريان و پابرهنه بودند ، پشمريسى و لباس و كفش در ميان آنها نبود و بر تن آنها پشمى مانند پشم شتر بود كه آنان را مىپوشانيد و از سرما و گرما محافظت مىكرد و هر كدام آنان دو گوش بزرگ داشتند كه درون و بيرون آنها يكى مو و ديگرى پشم داشت و به جاى ناخن چنگال داشتند و دندان و نيشهاى آنان مانند دندانها و نيشهاى درندگان بود و چون يكى از آنها مىخوابيد يكى از دو گوش را فرش و ديگرى را لحاف خود قرار مىداد و آنان
105
نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 105