نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 480
و چون مرا به آسمانها به معراج بردند ، جبرئيل دو تا دو تا اذان و اقامه گفت ، سپس گفت : اى محمّد ! پيش بايست ، گفتم : اى جبرئيل ! آيا بر تو پيش بايستم ؟ گفت : آرى ، زيرا خداى تعالى پيامبرانش را و على الخصوص تو را بر همهء ملائكه برترى داده است ، من پيش ايستادم و با ايشان نماز خواندم و هيچ فخرى هم نيست و چون به حجابهاى نور رسيديم ، جبرئيل عليه السّلام گفت : اى محمّد ! پيش برو و از من باز ايستاد ، گفتم : اى جبرئيل ! آيا در مثل اين موضع از من مفارقت مىكنى ؟ گفت : اى محمّد ! اين نهايت حدّ من است كه خداى تعالى براى من مقرّر فرموده است و اگر از آن درگذرم به واسطهء تجاوز از حدودى كه پروردگارم مقرّر فرموده است بالهايم خواهد سوخت و در نورى افكنده شدم افكندهشدنى [1] تا بدان جا كه خداى تعالى از ملكوتش اراده فرموده بود رسيدم و ندا رسيد : اى محمّد ! گفتم : لبّيك و سعديك ) * اى پروردگار من ! تباركت و تعاليت ) * ، ندا رسيد تو بندهء من و من پروردگار توأم ، مرا پرستش كن و بر من توكَّل نما ، تو نور من در ميان بندگان من و فرستادهء من به سوى خلقم و حجّت من در بين مردمانى ، بهشت من براى كسى است كه از تو پيروى كند و آتش من براى كسى است كه با تو مخالفت كند ، و
[1] قال في النهاية : فيه : مثل اهل بيتى مثل سفينة نوح من تخلَّف عنها زخّ به في النار اى دفع و رمى .
480
نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 480