نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 397
صادق عليه السّلام خنديد و بعد از آن فرمود : اى هشام ! اين استدلال را چه كسى به تو آموخته است ؟ گويد : گفتم اى فرزند رسول خدا ! بر زبانم جارى شد ، فرمود : اى هشام ! به خدا سوگند اين در صحف ابراهيم و موسى نوشته شده است . مصنّف اين كتاب شيخ صدوق رضي الله عنه گويد : و تصديق اين سخن ما كه مىگوئيم : در بقاى عالم بر صلاح خود به امام نياز است ، اين است كه خداى تعالى هيچ قومى را عذاب نكرد مگر آنكه به پيامبرشان دستور داد كه از ميان آنها بيرون برود ، چنان كه خداى تعالى در داستان نوح عليه السّلام فرمود : « تا چون دستور ما آمد و تنّور جوشش كرد ، گفتيم از هر زوجى دو جفت و خانوادهات را در كشتى حمل كن مگر كسانى از آنها كه قول خداوند پيشتر در بارهء آنها جارى شده باشد » . [1] خداى تعالى به او دستور داد كه به همراهى مؤمنان از آنها كنارهگيرى كند و با آنها مختلط نباشد . و باز فرمود : « در بارهء كسانى كه ستم كردند با من سخن مگو كه آنها غرقشدگانند » . [2] و همچنين در قصّهء لوط عليه السّلام فرمود : « خانوادهات را در شب تار بيرون بر و هيچ يك از شما التفات نكند ، مگر همسرت كه به او نيز آنچه به آنها رسيده است خواهد رسيد » . [3] پس خداى تعالى