نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 377
او نصيبى دارم ؟ گفت : خير ، گفت : آيا در امّتش نصيبى دارم ؟ گفت : آرى ، گفت : بدان خشنودم . گويد : در مكَّه فردى يهودى بود كه بدو يوسف مىگفتند و چون ديد كه ستارگان افكنده مىشوند و به حركت در آمدهاند ، گفت : پيامبرى است كه امشب متولَّد شده است و او همان است كه ما در كتابهاى خود خواندهايم كه چون متولَّد شود - و او خاتم الانبياست - شياطين رجم شده و از آسمان محجوب شوند و چون صبح شد به مجلس قريش در آمد و گفت : اى قريشيان ! آيا شما را دوش مولودى بوده است ؟ گفتند : خير ، گفت : به تورات سوگند كه خطا مىكنيد او متولَّد شده است و اگر اينجا به دنيا نيامده باشد در فلسطين زاده شده است و او افضل انبياى الهى است . جمع قريش پراكنده شدند و چون به خانههاى خود رفتند هر مردى به خانوادهء خود سخنان يهودى را بازگو كرد . گفتند : دوش براى عبد الله بن عبد المطَّلب پسرى به دنيا آمده است و خبر آن را به يوسف يهودى دادند . گفت : پيش از آنكه از شما بپرسم متولَّد شده يا پس از آن ؟ گفتند : پيش از آن ، گفت : آن كودك را به من نشان بدهيد . بعد از آن به در خانهء آمنه رفتند و گفتند : فرزندت را بيرون بياور تا يهودى در او بنگرد . او را در قنداقه پيچيد و
377
نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 377