نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 367
بصرى ايستاده بود ، به خدا سوگند گويا ما تا آن روز رخسار او را نديده بوديم ، مانند هلال ماه مىدرخشيد ، سود فراوانى برده بود و كالاى بسيارى نيز خريده بود ، خواستيم او را به آن كشيش معرّفى كنيم ، امّا او بر ما سبقت گرفت و گفت : اوست ، به مسيح سوگند كه او را شناختم و نزديك او رفت و سر او را بوسيد و گفت : تو مقدّسى ، سپس از اشياء و علاماتى پرسش كرد و پيامبر نيز بدو پاسخ مىداد و شنيديم كه مىگفت : اگر زمان تو را دريابم حقّ شمشير را ادا خواهم كرد ، آنگاه به ما گفت : آيا مىدانيد همراه او چيست ؟ با او زندگى و مرگ است ، كسى كه به او بپيوندد حياتى طولانى يابد و هر كه از او روى برگرداند چنان خواهد مرد كه پس از آن حياتى نيابد ، او همان است كه ذبح اعظم [1] با او است سپس مىآمد و مكرّر سر او را مىبوسيد . باب 16 خبر ابو المويهب راهب و ابو المويهب راهب از كسانى است كه پيش از بعثت ، پيامبر اكرم را با صفاتش مىشناخت و به مقام وصيّش امير المؤمنين علىّ بن أبى طالب عليه السّلام نيز آگاه بود .