نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 363
همهء عرب با كمانشان به تو تير مىزنند و خويشان با تو قطع رابطه كردهاند و اگر مىدانستند تو را به منزلهء اولاد مىشمردند ، سپس به من التفات فرموده و گفت : امّا تو اى عمو ! تو خويشى را پيوسته مراعات كن . و وصيّت پدرت را در بارهء او حفظ كن كه قريش به زودى تو را به خاطر او ترك كند و تو پروا مدار و من مىدانم كه تو در ظاهر به او ايمان نمىآورى امّا در باطن به او ايمان دارى و فرزندى از تو به او ايمان آورد و او را به عزّت يارى كند نامش در آسمانها « بطل هاصر » است و در زمين « شجاع انزع » باشد او را دو فرزند شهيد است و او سيّد عرب و ذو قرنين آنها است و او در كتابها از اصحاب عيسى عليه السّلام معروفتر است . ابو طالب گويد : به خدا سوگند هر آنچه بحيرا گفته بود و بيشتر از آن را به چشم خود ديدم . 3 - ابان بن عثمان در حديث مرفوعى گويد : چون رسول اكرم صلَّى الله عليه و آله و سلَّم به سنّ بلوغ رسيد ، ابو طالب چنين خواست كه با كاروان قريش به شام رود ، رسول اكرم آمد و زمام شتر را گرفت و گفت : اى عمو جان ! مرا به كه مىسپارى ؟ نه پدرى هست و نه مادرى ! و مادرش نيز وفات كرده بود ، ابو طالب دلش به حال او
363
نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 363