responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 1  صفحه : 362


ببينم ، پشت شانه‌اش را برهنه كرد و چون مهر نبوّت را ديد ، فرو افتاد ، او را مىبوسيد و گريه مىكرد . سپس گفت : اى مرد زود اين فرزند را به خانه‌اش برگردان كه اگر مىدانستى در سرزمين ما چقدر دشمن دارد او را با خود نمىآوردى و هر روز براى ديدار او مىآمد و برايش غذا مىآورد ، و چون از شهر شام بيرون مىآمديم پيراهنى از پيش خود آورد و گفت : آيا ممكن است كه اين پيراهن را بپوشد تا به ياد من باشد و پيامبر نپذيرفت و آن كار را خوش نداشت ، من براى آنكه او ناراحت نشود آن پيراهن را گرفتم و گفتم : من آن را بر تنش خواهم كرد و شتابان او را به مكَّه برگردانيدم و به خدا سوگند آن روز كسى از زن و پير و جوان و كوچك و بزرگ نبود كه به استقبال او نيايد بجز ابو جهل - لعنه الله - كه مردى خونخوار و بدكردار بود و از مستى به خود نبود . [1] 2 - در روايتى ديگر از ابو طالب نقل شده است كه گفت : چون بحيراى راهب او را ترك مىكرد مىگريست و مىگفت : اى پسر آمنه ! گويا تو را مىبينم كه



[1] اعلم ان هذه القصّة مع ضعف سندها و انقطاعها و اشتمالها على الغرائب التى كانت شأن الأساطير نقلها جمع من المؤرخين باختلافات في متنها و الفاظها . راجع سيرة ابن هشام ج 1 ص 204 و المواهب اللدنّيّة و شرحه و اعلام الورى و تاريخ الطبرى ج 1 ص 519 و تاريخ الخميسى و غيرها .

362

نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 1  صفحه : 362
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست