نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 361
براى آنكه اين برادرزادهات صاحب مقام نبوّت و رسالت گردد و آن فرشتهاى كه بر موسى و عيسى نازل مىگرديد بر او فرود مىآيد . ابو طالب گفت : هرگز ، ان شاء الله خداوند او را تباه نسازد . سپس او را به شام برديم و چون نزديك شهر شام رسيديم ، به خدا سوگند تمام كاخهاى شام لرزيد و نورى از آن برخاست كه از پرتو خورشيد رخشانتر بود و هنگامى كه به شهر شام در آمديم نتوانستيم به واسطهء ازدحام مردم از بازار شام بگذريم و همه به صورت رسول خدا مىنگريستند و اين خبر در همهء شامات منتشر شد تا به غايتى كه همهء احبار و راهبان به نزد او گرد آمدند و يكى از احبار بزرگ كه نامش نسطورا بود آمد و در مقابل او نشست و به او مىنگريست ولى با او سخن نگفت و سه روز متوالى چنين كرد و چون شب سوم فرا رسيد بىتاب شد و به نزد او آمد و پشت سر او مىچرخيد ، گويا چيزى را از او مىطلبيد ، گفتم : اى راهب ! گويا چيزى از او مىخواهى ؟ گفت : آرى من چيزى از او مىخواهم ، اسمش چيست ؟ گفتم : محمّد بن عبد الله ، به خدا سوگند كه رنگش پريد ، سپس گفت : ممكن است به او بفرمائيد پشت شانهاش را برهنه كند تا آن را
361
نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 361