نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 352
خداوند ايشان را بر او مسلَّط نكند و آنچه برايت گفتم از همسفرانت پنهان دار كه من ايمن نيستم كه رياست او موجب رشك و حسادت ايشان گردد و مكر انديشند و دام گسترند و آنها يا فرزندانشان چنين كنند ، و اگر نبود كه مىدانستم پيش از مبعث وى مرگ مرا نابود خواهد ساخت با پياده و سواره خود براى يارى او به يثرب - مركز حكومت او - مىآمدم ولى من در كتاب ناطق و علم سابق يافتهام كه يثرب مركز حكومت اوست و در آنجا امرش مستحكم مىشود و يارانش در آنجا گرد مىآيند و آرامگاهش در آنجا است و اگر نبود كه از آفات و آزار بر او مىهراسم هم اكنون - در آغاز عمرش - امرش را علنى مىكردم و بزرگان عرب را به دنبال او مىكشاندم ، ولى من اين كار را بىهيچ تقصيرى در بارهء همراهانت به تو حواله مىكنم . گويد : سپس دستور داد به هر يك از اين هيئت ده بنده و ده كنيز و دو حلَّه از برد يمانى و صد شتر و پنج رطل طلا و ده رطل نقره و يك پوست پر از عنبر دادند ، و به شخص عبد المطَّلب ده برابر آن داد و گفت : چون يك سال گذشت به نزد من آى ، امّا ابن ذى يزن پيش از آنكه سال به پايان رسد درگذشت و عبد المطَّلب
352
نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 352