responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 1  صفحه : 263


آنكه در جستجوى معاش باشم .
زن گفت : آن دو قرص نان است ، يكى از آن من است و ديگرى از آن پسرم ، اگر قوت خودم را بدهم خود خواهم مرد و اگر قوت پسرم را بدهم او خواهد مرد و اينجا اضافه‌اى نيست تا آن را به تو بدهم .
گفت : پسر تو كوچك است و نصف قرص نان ، او را بس است و با آن زنده مىماند و نصف ديگر مرا كافى است و با آن زنده مىمانم و در آن كفايت من و او هر دو هست ، آنگاه زن قرص نان خود را خورد و قرص ديگر را بين ادريس و فرزندش بخش كرد و چون فرزندش ادريس را ديد كه از قرص نان او مىخورد به قدرى مضطرب شد كه قالب تهى كرد ! مادرش گفت : اى بندهء خدا ! فرزندم را از بىتابى بر قوتش كشتى ! و ادريس گفت : بىتابى مكن كه من به اذن خداى تعالى او را زنده مىكنم و دو بازوى بچّه را گرفت و گفت : اى روحى كه از بدن اين بچّه بيرون رفتى ! به اذن الهى به بدنش بازگرد كه من ادريس پيامبرم و روح بچه به اذن الهى به كالبدش برگشت . چون آن زن كلام ادريس و اين سخن او را شنيد كه أنا إدريس و پسرش را ديد كه پس از مرگ زنده شده است ، گفت : من گواهى مىدهم كه تو ادريس پيامبرى و از خانه بيرون رفت و با صداى بلند فرياد مىكرد كه شما را به فرج بشارت مىدهم كه ادريس به شهر شما در آمده

263

نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 1  صفحه : 263
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست