نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 257
عزّتت را به ذلَّت مبدّل كنم و بدن آن زنت را خوراك سگان سازم كه اى بدبخت ! حلم من ترا فريفته است . و ادريس با رسالت پروردگارش به نزد او آمد در حالى كه بر تختش نشسته بود و يارانش به گردش حلقه زده بودند و گفت : اى جبّار ! من رسول الهى به جانب تو هستم و او خطاب به تو مىفرمايد : آيا به اين راضى نشدى كه بندهء مؤمنم را كشتى ؟ زمين او را هم در اختيار خود در آوردى و خانوادهء او را محتاج و گرسنه ساختى ! بدان به عزّت خود سوگند كه در آخرت از تو انتقام مىكشم و در دنيا پادشاهى را از تو گرفته و شهرت را ويران مىسازم و عزّتت را به ذلَّت مبدّل كرده و بدن آن زنت را خوراك سگان سازم . آن پادشاه ستمكار گفت : اى ادريس ! از نزد من بيرون رو و خودت را بر من مقدّم مدار . سپس زنش را خواست و سخنان ادريس را به اطَّلاع او رسانيد آن زن گفت : رسالت خداى ادريس ترا به هراس نيفكند ، من كسى را مىفرستم تا او را بكشد و رسالت خدايش و آنچه كه براى تو آورده باطل شود ، شاه گفت : اقدام كن . و ادريس نيز يارانى از مؤمنان تارك دنيا داشت كه با وى انجمن مىكردند و با يك ديگر مؤانست داشتند . و ادريس به آنها گزارش وحى الهى و رسالتش به نزد
257
نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 257