نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 14
بگويد : اين شخص خليفهء من است . آن شخص خليفهء او در اخذ ماليات است نه در امر پست و رسيدگى به مظالم ، و همين طور است اگر مأمور پست و يا حاكم مظالم ، خليفه معرّفى كنند . پس روشن شد كه « خليفه » از اسماء مشتركه است ، و بايد دانست كه معناى خليفة الله در چه امرى جانشين اوست ؟ يكى از صفات خداى تعالى اين است كه انتقام دوستانش را از دشمنانش مىستاند ، و اين معنا را به خليفهء خود واگذاشته و او را جانشين خود در اجراى عدالت نموده است ، البتّه نه بدان معنى كه خليفه ، شريك خدا در معبوديّت باشد و به اين جهت است كه خداى تعالى به ابليس فرموده است : اى ابليس ! چه چيز تو را از سجده كردن به مخلوقم باز داشت ؟ سپس فرمود : آيا به نعمت من تكبّر ورزيدى ؟ [1] يعنى « بيدىّ » متعلق است به « استكبرت » ، و ممكن است « بيدىّ » متعلَّق باشد به خلقت ، و در هر حال اين كلام براى قطع عذر است تا توهّم نشود كه آدم خليفهاى است كه مشاركت در وحدت او دارد ، و فرمود بعد از آنكه دانستى كه آدم مخلوق خداى تعالى است ، چه چيز تو را از سجده كردن به مخلوقم باز داشت ؟ و بعد از آن فرمود : « بيدىّ استكبرت » و كلمهء « يد » در لغت گاهى به معنى نعمت استعمال مىشود و خداى تعالى را دو نعمت است كه هر يك ، نعمتهاى فراوانى را در بر
[1] سورة ص : 75 و تمامها : « أَمْ كُنْتَ مِنَ الْعالِينَ » .
14
نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 14