نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 110
نيز از او تبرّى جسته است و امام از امام تبرّى نمىجويد و حسن عليه السّلام رحلت كرد بناچار طبق عقيدهء ما و شما بايستى فردى از فرزندان امام حسن عليه السّلام امام باشد و او فرزند او قائم عليه السّلام است . و اى ابو جعفر محمّد بن عبد الرّحمن بن قبه - اسعدك الله - به ابو الحسن عليّ بن - احمد بن بشّار - اعزّه الله - بگو محمّد بن عبد الرّحمن مىگويد ما به دليل قطعى وجود امام مورد ادّعا را بر تو ثابت كرديم و تو هيچ گريزگاهى ندارى ، آيا آنچنان كه ضمانت كرده بودى به بطلان خود اعتراف مىكنى و يا آنكه هواى نفس تو را از چنين عملى باز مىدارد و چنان خواهى بود كه خداى تعالى فرموده : « وَإِنَّ كَثِيراً لَيُضِلُّونَ بِأَهْوائِهِمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ » ، [2] يعنى بسيارى از مردم از روى هواى نفس به نادانى گمراه مىشوند . امّا اينكه اهل حقّ را به واسطهء آنكه مىگويند لا بد بايد كسى باشد كه حجّت خدا بدو تمام شود « لابدّيّه » نام نهاده است ، پس اين بسيار جاى تعجّب است ، مگر ابو الحسن خودش نمىگويد : لا بدّ ممّن تجب به حجّة الله ؟ و چگونه نمىگويد در حالى كه آنجا كه از ما حكايت مىكند و ما را تعيير مىنمايد گفته است : « أجل لا بدّ من وجوده . . . » ، آرى لابد است كه باشد ، اگر او بدين جمله معتقد است ، پس او و