نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 702
داخل نشد ، پس آهو داخل حجره اى از حجرههاى صحن مقدّس شد و من بصحن داخل شدم و آهو را نديدم ، از ابو نصر قارى پرسيدم : آهوئى كه الان داخل صحن شد كجا رفت ؟ گفت : آن را نديدم ، در مكانى كه آهو داخل آن شده بود رفتم ، پشك و اثر آمدن آهو را ديدم امّا خود آن را نديدم ، با خدا عهد كردم كه از آن پس زوّار را اذيت نكنم و متعرّض آنان نشوم مگر براى كار خير و رفع حاجتشان ، و پس از آن هر گاه براى من مشكلى روى ميداد بزيارت آن حضرت ميرفتم و در آنجا دعا و ناله و زارى ميكردم و حاجت خود را از خداوند ميخواستم و خداوند حاجت مرا مرحمت ميفرمود ، و در آنجا از خداوند خواستم كه بمن پسرى عنايت فرمايد ، دعايم مستجاب شد و داراى پسرى شدم و چون بحد رشد و بلوغ رسيد ، او را كشتند ، من باز بمشهد رفته و از خداوند خواستم پسرى بمن روزى كند ، خداوند فرزندى پسر براى بار دوم بمن عطا فرمود ، و تاكنون در آنجا حاجتى از خدا نخواستهام جز اينكه خداوند بمن عطا فرموده است ، و اين آن چيزى است كه براى من از بركت اين مرقد مطهر - كه خداوند بر ساكنش درود فرستد - بظهور رسيده است . 12 - محمّد بن احمد ابو الفضل نيشابورى گويد : محمّد بن ابي الفضل
702
نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 702