responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 2  صفحه : 701


و بكاه فروشى خود ادامه دادم و تا اكنون بهمينكار مشغولم ، و لا قوّة إلَّا با لله .
11 - محمّد بن احمد ابو الفضل نيشابورىّ - رضى الله عنه - گويد : از حاكم رازى دوست ابى جعفر عتبىّ شنيدم گفت : ابو جعفر عتبى مرا بنزد ابو منصور بن عبد الرّزّاق فرستاد ، و چون روز پنجشنبه بود از او اذن خواستم كه بزيارت حضرت رضا عليه السّلام بروم ، گفت : بشنو براى تو در امر اين مشهد و زيارتگاه مقدّس چيزى بگويم ، آنگاه گفت : من در ايّام جوانى نادان بودم و بر زوار و اهل اين مشهد آزار ميرساندم و راه را بر زوّار آن مىبستم و متعرّض زائران ميشدم و آنان را لخت ميكردم و اموالشان را ميربودم ، پس روزى بشكار رفته بودم و آهوئى را ديدم و تازى ( سگ شكارى ) خود را در پى آن فرستادم و پيوسته آن تازى او را تعقيب ميكرد تا اينكه آهو بداخل محيط آن مشهد پناه برد و ايستاد و تازى در مقابل آن ايستاد و نزديك آن نميرفت ، و من آنچه ميكردم كه سگ نزديك بآن شود ، نميشد ، و چون آهو از جاى خود حركت ميكرد تازى آن را دنبال مينمود تا آهو داخل صحن گرديد و تازى در همان موضع بايستاد و

701

نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 2  صفحه : 701
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست