نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 654
رسيدند ، و جبّه را از وى بستاندند ، دعبل ناچار به قم بازگشت ، و از آنان بالتماس ، جبّه را طلب كرد ، جوانان از دادن آن امتناع ورزيدند ، و بزرگتران را كه نظر داشتند جبّه را به او باز پس دهند نافرمانى كردند ، بدعبل گفتند : راهى براى گرفتن آن جبّه ندارى ، قيمتش را از ما بستان ، هزار دينار زر بگير و برو ، دعبل قبول نميكرد ، تا اينكه از بازپس دادن آنان مأيوس گشت ، ناچار درخواست كرد كه پاره اى از آن را به وى دهند ، جوانان اين پيشنهاد را پذيرفتند ، و بعض آن را بوى تسليم كردند و قيمت باقى آن را هزار دينار به او دادند ، دعبل عزيمت نموده روانهء شهر خويش گشت ، و چون بمنزل رسيد ديد هر چه داشته است دزدان ربودهاند ، لذا آن يك صد دينارى كه امام به او داده بود هر دينارى را به يك صد درهم فروخت ، و ده هزار درهم بدست آورد ، آنگاه بياد گفتار امام عليه السّلام افتاد كه فرموده بود : « تو بدان دينارها محتاج خواهى شد » ، و كنيزى داشت كه او را سخت دوست ميداشت ، آن كنيز را چشم درد حاصل شد ، چشم دردى سخت ، و طبيبان را به بالين او آورده به او نظرى كردند و گفتند : امّا چشم راستش معالجه پذير نيست و كور شده است و امّا چشم چپش را معالجه ميكنيم و ميكوشيم كه بهبود يابد ، و اميدواريم معالجه شود ، دعبل سخت ناراحت
654
نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 654