نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 609
و اگر ابو الحسن علىّ بن موسى الرّضا عليهما السّلام در مدينه مقيم بود فرزندش محمّد او را غسل ميداد ، و اكنون اگر چه بظاهر او را غسل نمىدهد ولى در خفا و باطن او را غسل داده است ، مأمون ساكت شد و چيزى نگفت ، و خيمه برداشته شد ، چون نظر كردم مولاى خود را در كفنهايش پيچيده ديدم او را در عمارى گذارده و مأمون با جميع حاضران بر جنازهء آن حضرت نماز خواندند ، و جنازه را برداشتيم تا بموضع قبر رسيديم ، جماعتى را ديديم كه كلنگ بدست گرفته نزديك قبر هارون بر زمين ميزنند و ميخواهند قبر هارون را قبلهء قبر آن حضرت قرار دهند ، ولى هر چه كلنگ بر زمين مىكوبند جستن ميكند و ذرّه اى در خاك تأثير نمىكند ، مأمون گفت : اى هرثمه واى بر تو آيا زمين را نمىبينى چگونه از كندن قبر براى او امتناع ميورزد ؟ ! من گفتم : اى امير خود او بمن گفته است كلنگى بطرف پيش روى قبر پدرت بر زمين زنم و غير از يك بار آن را بر زمين نكوبم ، مأمون گفت : تو يك كلنگ زنى تا چه شود ؟ ! گفتم : آن بزرگوار خبر داده است كه جايز نيست قبر پدرت رشيد قبلهء قبر او باشد ، و اگر من كلنگى بر زمين كوبم قبرى آماده و مهيّا پديد آيد كه لازم بكندن و خاك بردارى نيست ، و
609
نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 609