responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 2  صفحه : 608


عليه السّلام آمد ، و گفت : محلَّى آماده كنيد ميخواهم خود جنازهء او را غسل دهم ، من پيش رفتم و آنچه حضرت بمن گفته بود از غسل و تكفين و دفن بدو گفتم ، گفت : من متعرّض غسل او نمىشوم تو خود ميدانى اى هرثمه ، گويد : من ايستاده بودم تا اينكه ديدم خيمه اى بر پا شد ، و من و كسانى كه در آنجا حاضر بودند در پشت خيمه بوديم ، و صداى تكبير ( الله اكبر ) و تهليل ( * ( لا إِله إِلَّا الله ) * ) و تسبيح ، و حركت ظرفها و ريختن آب بگوشم ميرسيد و بوئى خوش و مطبوع بمشام ميرسيد كه هرگز از آن خوشتر ، بوئى استشمام نكرده بودم .
هرثمه گفت : ناگاه ديدم مأمون از بالاى ايوان خانه مرا بانگ زده گفت :
شما كه مىپنداشتيد امام را غير امام مثل او غسل نمىدهد ، پس كجا است محمّد بن علىّ فرزندش كه حاضر آيد او را غسل دهد ، او كه اكنون در مدينه است و اين در طوس ؟ گويد : گفتم اى امير ! ما مىگوئيم : امام را واجب نيست غسل دهد مگر امامى مثل او ، پس اگر ستمكارى تعدّى كند و امام را غسل دهد امامت او باطل نمىگردد زيرا كه غاسل تعدّى كرده است ، و امامت امام بعد هم ، از او باطل نمىشود ، زيرا به او ظلم شده و او را از تغسيل پدرش منع نموده‌اند ،

608

نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 2  صفحه : 608
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست