نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 606
آنچه را كه بتو گفتم بخاطر بسپار و بدان عمل كن و مخالفت منما ، عرضكردم اى آقاى من ! به خدا پناه ميبرم اگر اوامر شما را مخالفت كنم . هرثمه گويد : از نزد امام با حالتى محزون و گريان و نالان چون دانه در تابهء بريان بيرون شدم و جز خدا كسى از دل من آگاه نبود ، چون روز شد مأمون مرا طلبيد و تا چاشت نزد او ايستادم ، آنگاه گفت : اى هرثمه برو و سلام مرا به امام برسان و بگو اگر بر شما سخت نيست نزد من بيائيد ، و اگر نه من خدمت شما آيم و چنانچه آمدن را پذيرفت اصرار كن زودتر بيايد ، چون بخدمت آن جناب رسيدم قبل از آنكه سخنى بگويم حضرت فرمود : اى هرثمه آيا سفارشات مرا بخاطر سپرده اى ؟ گفتم آرى ، پس كفش خود را طلبيد و گفت : من ميدانم پيغام او چيست و تو را براى چه نزد من فرستاده است ، گويد : نعلين حضرت را حاضر كردم و پوشيده براه افتاد و بسوى مأمون شد ، چون بمنزل او رسيد ، مأمون از جا برخاسته ايستاد و با آن جناب معانقه نموده پيشانى حضرت را بوسيد و او را در كنار خويش بر تخت نشانيد ، و شروع كرد با وى گفتگو كردن و از هر سو بسخن پرداخت تا روز بالا آمد ، پس يكى از غلامان را گفت كه
606
نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 606