نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 584
كوچك است تا آخر شست ، و فسخ بيعت از آخر شست است تا سر انگشت كوچك ، چون امام اين را فرمود سر و صدا برخاست و بهم برآمدند ، و مأمون گفت : از نو ( مراسم ) بيعت را شروع كنيد ، مردم بازگشتند و بقسمى كه آن جناب فرموده بود بيعت كردند و با هم ميگفتند چگونه مستحق بيعت به امارت كسى باشد كه رسم عقد بيعت را نمىداند ، آنكه ميداند او سزاوار است كه امير مؤمنان باشد نه آنكه نمىداند ، گويد : همين رفتار باعث شد كه آن بزرگوار را با دادن سمّ بقتل رساند . 3 - تميم بن عبد الله قرشىّ - رضى الله عنه - از پدرش از احمد بن علىّ انصارى روايت كرد كه گفت : من از ابو الصّلت هروىّ پرسيدم : چگونه مأمون با آن اكرامى كه از علىّ بن موسى عليهما السّلام ميكرد و محبّتى كه به او داشت تا آنجا كه او را وليعهد خود قرار داد ، دلش طاقت آورد كه آن حضرت را بكشد ؟ در پاسخ من گفت : آرى مأمون بجهت شناسائى كه از علم و فضل آن حضرت داشت او را اكرام و محبّت مينمود ، اما اينكه او را وليعهد خود قرار داد نظرش اين بود كه بمردم بفهماند كه او بدنيا علاقه دارد و رياست طلب است ، تا مردم از عقيده اى كه به او دارند بازگردند ، و از چشم ديگران بيفتد و در نظرشان سقوط
584
نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 584