responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 2  صفحه : 520


و اصحاب سرّ و علن او بودند در اوائل شب طلب كرد ، من بر او وارد شدم ، و باندازه اى چراغ در آنجا روشن بود كه شب چون روز روشن بود ، و در برابر او شمشيرهائى برهنه روى زمين بود كه همه را بزهر آب داده بودند ، پس يك يك ما را طلبيد و از ما عهد و پيمان گرفت ، در حالى كه جز ما احدى در آنجا نبود ، و گفت : اين عهد بر شما لازم و مسجّل است كه بايد بدان وفا كنيد و بايد آنچه شما را بدان امر ميكنم بدون تخلَّف و تأمّل انجام دهيد ، گويد : ما نيز سوگند ياد كرديم كه فرمانش را انجام دهيم ، سپس گفت : هر يك از شما شمشيرى برگيرد و برويد تا خود را بخانهء علىّ بن موسى برسانيد و بر او در حجره اش وارد شويد ، پس اگر او را چه در حال قيام يا قعود يا در خواب ديديد سخنى با وى نگوئيد و شمشيرهاى خود را بر او فرود آوريد و گوشت و خون و مو و استخوان و مغز را در هم كوبيد ، آنگاه فرشها را بروى او اندازيد و شمشيرهاى خود را بر آن فرشها سائيد و پاك نمائيد ، سپس نزد من آئيد ، و اگر اين كار را انجام دهيد و پنهان داريد ، با خود قرار كرده‌ام كه بهر يك ده بدرهء درهم ، و ده قطعه زمين زراعى از املاك خود انتخاب كرده بدهم ، و تا زنده‌ام اين عطيّه را از شما نبرّم ، صبيح ادامه داد كه : ما شمشيرها را برداشته و بحجرهء آن حضرت وارد

520

نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 2  صفحه : 520
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست