نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 382
و فضل و هشام هر دو گفتند : ما نزد تو آمدهايم كه كلام حقّ و راست گوئيم ، و خود ميدانيم كه امارت ، امارت شما ، و خلافت ، حقّ و شأن شما است ، يا ابن رسول الله آنچه بزبان مىگوئيم همان را در قلب داريم و الَّا سوگند باشد به آزادى بندگان و طلاق زنانمان و آنچه كفّاره بردار نيست و سى حجّ كه با پاى پياده برويم بر عهدهء ما باشد ، ما تصميم داريم مأمون را بقتل برسانيم و امارت خالص بدون رقيب براى تو باشد تا حقّ بجاى خود باز گردد و حقّ بحقّدار برسد . امام بحرف آنان گوش نداد بلكه اعتنائى هم بآنان نكرد ، و بآنها بد گفت و لعنشان كرد ، و فرمود : شما كفران نعمت كرديد و سلامت خود را در خطر انداختيد ، و مرا نيز اگر به رأى شما راضى بوده باشم . چون فضل و هشام اين كلام را شنيدند دانستند كه آنان راه خطا پيمودهاند ، از آنجا آهنگ رفتن نزد مأمون نمودند اما پس از آنكه بحضرت عرضكردند كه ما اين مطالب را براى امتحان شما گفتيم ، و قصد اين بود كه شما را بيازمائيم ، حضرت فرمود : دروغ ميگوئيد و در قلبتان همانست كه بر زبان آورديد ، الَّا اينكه مرا موافق رأى خود نيافتيد . بيرون رفته و بر مأمون داخل شدند ، و گفتند : ما نزد ابو الحسن رفتيم و براى آزمايش با او گفتگوئى كرديم و خواستيم بدانيم
382
نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 382