نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 381
گفتم : اى امير ! تو با آنچه با من عهد بسته اى وفا ميكنى منهم بآنچه با تو پيمان بستهام پايدار ميمانم ، من شرطم در قبول ولايتعهدى اين بود كه متعرّض اين امور نباشم نه آمر باشم نه ناهى ، نه كسى را عزل كنم و نه كسى را بكار گمارم ، و يا كسى را در پى كارى گسيل بدارم ، تا اينكه خداوند پيش از تو مرا از دنيا ببرد ، بخدا سوگند خلافت را هيچ گاه با خود حديث نفس نكردهام و فكر آن را در سر نپروراندهام ، من در مدينه بودم با همان چهار پاى سوارى خود در كوچههاى آن رفت و آمد ميكردم ، و مردم آن سامان و غير از آنان از من حاجتشان را ميخواستند ، و من آنچه در توانم بود اجابت مىكردم و حاجتشان را بر مىآوردم ، لذا آنان براى من مانند اعمام ( عموهايم ) بودند ، و نامههاى من بهر كجا و هر سرزمين و هر كس كه مينوشتم نافذ بود و ميپذيرفتند ، و شما بر من بر آنچه خداوند بمن ارزانى داشته بود چيزى نيفزودى ، مأمون تصديق كرد و گفت : من هم به آن عهدنامه وفا خواهم كرد . 29 - روايت است كه فضل بن سهل با هشام بن ابراهيم [ يا هشام بن عمر چنان كه در بحار ذكر شده ] آهنگ ديدار حضرت را كردند و پس از ورود فضل گفت : يا ابن رسول الله من براى امرى سرّى نزد تو آمدهام دستور فرما مجلس براى ما خلوت شود ، آنگاه فضل نامه اى بيرون آورد كه در آن سوگندى بود به عتق و طلاق و چيزهائى كه نميتوان آن را نقض كرد و كفّاره داد و امضا شده بود ،
381
نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 381