نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 375
24 - و حسين بن احمد بيهقىّ با چند واسطهء مذكور در متن از محمّد بن - ابى عبّاد روايت كرد كه : وقتى امر فضل بن سهل ذو الرّياستين بآنجا كشيد كه كشيد و كشته شد ، مأمون بر حضرت رضا عليه السّلام وارد شد و گريه مىكرد و ميگفت اكنون وقتى است كه من نياز بتو دارم اى ابو الحسن ، امر وزارت را بعهده بگير و مرا يارى كن ، امام عليه السّلام فرمود : تدبير امور با تو است و بر ما است دعا كردن ، ابن ابى عبّاد گفت : چون مأمون بيرون رفت بحضرت عرضكردم : خداوند ترا عزّت دهد ! چرا نپذيرفتى آنچه را كه امير المؤمنين از تو خواست و بتأخير انداختى و امتناع ورزيدى ؟ ! و امام گفت : واى از تو اى ابا حسين ! هيچ باكى از آنچه واقع شده بر تو نيست ، ابن أبى عبّاد گويد امام ديد كه من از آنچه شده است غمگين و افسردهام ، بمن فرمود : چه مىانديشى در اين امر ؟ اگر كار بدان جا كشد كه تو ميگوئى و تو نسبت بمن همان طور كه اكنون هستى باشى ، نفقهء تو ( يعنى حقوق ماهيانه ات ) همان مقدارى خواهد بود كه قبلا معيّن شده است و تو هم مانند ديگران نزد من خواهى بود . 25 - حسين بن احمد بيهقىّ از صولىّ از محمّد بن ابى الموج از پدرش نقل
375
نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 375