نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 374
تو را بمصيبت فضل اجر عنايت فرمايد ، وى بحمّام داخل شده بود كه جماعتى شمشير بدست بر او هجوم آورده و او را كشتند و سه نفر بودهاند [1] كه يكتن از آنان پسر خالهء فضل ذو القلمين [ ذو العلمين ( ؟ ) - خ ل ] بود . ياسر گويد : تمامى سران لشكر و لشكريان تحت فرمان ذو الرّياستين در خانه و قصر مأمون گرد آمدند و ميگفتند : مأمون او را گول زده و كشته است ، و ( بدين سبب ) خونخواهى او ميكنيم و خون او را از مأمون مىطلبيم ، مأمون بحضرت ( پناهنده شده ) گفت : اگر صلاح ميدانى تو خود بيرون برو ، و آنان را متفرّق ساز ، ياسر گويد : امام سوار شد و بمن نيز گفت : سوار شو ، چون از درب بيرون شديم امام ديد جمعيّت گرد آمدهاند و آتش آماده كردهاند كه درب را آتش زده و بسوزانند ، حضرت صيحه اى بر ايشان زد و با دست مبارك اشاره كرد كه متفرّق شويد ، همه رفتند ، ياسر گويد : بخدا سوگند كه مردم چنان روى بفرار گذاردند كه با يك ديگر تلاقى كرده روى هم ميريختند ، و حضرت بسوى كسى اشاره نمىكرد مگر اينكه وى دويدن ميگرفت و همه رفتند و احدى نماند .
[1] . تواريخ چهار تن گفتهاند بنامهاى : غالب ، قسطنطين ، فرج و موفّق كه تحت فرمان على بن أبى سعيد بودهاند .
374
نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 374