responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 2  صفحه : 370


گفت : گويا آتشى در ميان مردم شعله كشيد ، پس مأموران پيش آمدند و مركبهاى سوارى را حاضر آوردند ، و ذو الرّياستين در منزل خود نشست و بيرون نيامد ، مأمون كسى را فرستاده او را بحضور خواست ، و گفت : چرا در خانه ات نشسته اى ؟ گفت : يا امير المؤمنين من گناهم نزد خاندان تو و مردم بسيار عظيم است ، و مرا ملامت و سرزنش ميكنند كه چرا برادرت امين را كشتم ، و با رضا بيعت كردم ، و از اين ايمن نيستم كه بدگويان و حسودان و ستمكاران از من نزد تو بدگوئى كنند ، مرا رها كن در خراسان بمانم و امور اينجا را اداره كنم ، مأمون گفت ، ما از تو بىنياز نيستيم ، امّا اينكه گفتى ممكن است از تو سعايت كنند و غائله راه اندازند ، تو در نزد ما نيستى مگر يكفرد مؤتمن و آزمايش شده و مخلص و دلسوز ، خود بنويس براى خود امان نامه اى آن طور كه خود صلاح ميدانى و آن را چنان كه شايد و بايد مؤكَّد و مطمئنّ ساز ، ذو الرّياستين رفت و نامه اى براى امان نامهء خود نوشت و از تمام علماء امضا گرفت ، و آن را نزد مأمون آورد ، و آن را وى قراءت كرد و آنچه ذو الرّياستين خواسته بود امضا كرد و بخطَّ خود نوشت كه اين نامه صحيح و درست است ، و اضافه كرد كتاب حبوه را

370

نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 2  صفحه : 370
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست