responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 2  صفحه : 371


- يعنى بتو عطا كردم چنين و چنان از اموال و اراضى و قدرت و آنچه او از دنيا آرزو كند - ذو الرّياستين گفت : يا امير المؤمنين ! لازم است خطَّ ابو الحسن در اين نامه بوده باشد ، و او همانچه شما مرحمت فرموديد او نيز بپذيرد ، زيرا او وليعهد شماست ، مأمون گفت ، تو ميدانى كه ابو الحسن با ما شرط كرده است كه در اين امور دخالتى نداشته باشد و رتق و فتقى با او نباشد ، ما از او نميتوانيم چيزى را كه او مكروه دارد بخواهيم ، تو خود از او طلب كن اميد است او بر تو ردّ نكند اين خواسته را ، ذو الرّياستين آمد و اذن ورود از حضرت خواست ، ياسر خادم گويد : حضرت بما فرمود : دور شويد و ما دور شديم ، او داخل شد و در مقابل آن جناب ايستاد ، و پس از مدّتى حضرت سربلند كرد و پرسيد : اى فضل حاجتت چيست ؟ فضل گفت : اى آقاى من اين ورقهء امانى است كه امير المؤمنين براى من نوشته است ، و شما سزاوارتريد كه مانند او بمن مرحمت فرمائيد ، زيرا شما ولى عهد مسلمين ميباشيد ، امام عليه السّلام فرمود آن را قراءت كن ، فضل

371

نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 2  صفحه : 371
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست