responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 2  صفحه : 369


بمن ببخش ، مأمون رو بحضرت كرده گفت : اى آقاى من اين همان كس است كه با آل پيغمبر و دختران رسول خدا صلى الله عليه و آله آنچنان كه ديدى كرد از چپاول و غيره ، و جلودىّ بحضرت مينگريست و حضرت به مأمون اصرار ميكرد كه وى را آزاد كند و از ريختن خون او بگذرد ، امّا جلودىّ از نظر سابقهء جناياتش با خاندان حضرت چنان مىپنداشت كه امام مأمون را تحريص بقتل او ميكند ، بمأمون گفت : يا امير المؤمنين ! ترا بخدا و خدمتم برشيد خواستهء اين مرد را در بارهء من مپذير ، مأمون رو بابى الحسن عليه السّلام كرده گفت : اين مرد با سوگند ردّ قول شما را طلب مىكند ! آنگاه رو بجلودىّ كرد و گفت : نه بخدا قسم ، قول او را در بارهء تو نخواهم پذيرفت ، و گفت او را بدو رفيقش ملحق كنيد ، او را بردند و گردن زدند .
مترجم گويد : « باتّفاق مؤرّخين جلودى بسال 213 حاكم مصر شده است ! » و ذو الرّياستين نزد پدرش سهل رفت ، و قبلا مأمون دستور آماده شدن سواران ركاب را داده بود كه آنان حاضر شوند ، ولى ذو الرّياستين آنها را ردّ كرده و گفته بود : بايد اين سفر ترك شود ، و چون مأمون امر بقتل آن سه تن كرده بود ، ذو الرّياستين دانست كه مأمون عزم سفر دارد .
پس آن حضرت از مأمون پرسيد چه كردى ؟ گفت : شما خود آنها را امر باين عمل فرما ، حضرت بيرون آمد و با آواز بلند گفت : سواريان را پيش آوريد ، راوى

369

نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 2  صفحه : 369
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست