نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 340
امام را گرفتند ، و چون آفتاب طلوع كرد امام برخاسته غسل كرد و عمامه اى سفيد از پنبه بر سر ببست و يك سوى آن را بروى سينه اش آويخت و سوى ديگر را به پس پشت رها كرد و ساق پاها را برهنه نمود و در صحن خانه رو بيارانش كرده فرمود : همگى مانند من كنيد ، آنگاه عصائى بدست گرفته و از منزل بيرون آمد و ما در اطرافش بوديم و او پاى برهنه بود و سراويل خود را تا نيم زانو بالا زده بود ، و دامن لباسى را كه در برداشت بالا زده بود ، و چون در ميان ما آمد و ما در مقابلش حركت ميكرديم ، ناگهان سر بسوى آسمان برده و گفت : « الله اكبر » و آن را تا چهار بار تكرار كرد ، بقسمى كه ما پنداشتيم آسمان و در و ديوار همه با او همصدايند ، و مأموران سوار بر اسب در بيرون درب آراسته و صف كشيده و مرتب ايستاده بودند ، و همه سلاح نظامى در برداشتند و با اسلحه منظرهء بسيار جالبى تشكيل داده بودند ، و چون ما با اين صورت و خصوصيت پاى برهنه از در بيرون آمديم ، دامن بكمر زده و تحت الحنك آويخته ، و حضرت ميان جمعيّت ديده شد ، اندكى در باب خانه مكث نموده سپس گفت : « الله اكبر الله اكبر ، الله اكبر على ما هدانا ، الله اكبر على ما رزقنا من بهيمة الأنعام ، و الحمد لله على ما ابلانا » .
340
نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 340