نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 312
داشتم يا ابن رسول الله مردم ميگويند : شما با كمال زهد بدنيا و پارسائى كه اظهار ميداريد ( با اين حال ) ولايتعهدى مأمون را پذيرفتهايد ؟ آن بزرگوار فرمود : خدا خود ميداند كه من تا چه حدّ اين كار را نمىپسنديدم ، ولى وقتى كه امر دائر شد ميان قبول اين امر و كشته شدن ، آن را بر قتل نفس برگزيدم ، واى بر ايشان ! آيا نميدانند كه يوسف پيامبر بود و چون ضرورت اقتضا كرد به « پادشاه » مصر گفت : * ( اجْعَلْنِي عَلى خَزائِنِ الأَرْضِ ) * . . . . الآية ، مرا هم ضرورت و ناچارى با كمال اكراه و نادلخوشى بدين كار كشيد ، و پس از اينكه مشرف بر هلاك بودم آن را به اكراه پذيرفتم ، و در اين امر داخل نگشتم مگر مانند كسى كه از آن خارج شده باشد ، و شكايت را بخدا ميبرم و از او يارى مىجويم . 3 - حسين بن ابراهيم ناتانه - رضى الله عنه - بسند خبر قبل از ابو الصّلت هروى روايت كرد كه مأمون بحضرت رضا عليه السّلام گفت : من مقام علمى و فضل و بىاعتنائى شما بدنيا و پارسائيت و ترس از خدا و ورع و عبادت ترا شناختم اى فرزند رسول خدا ، و ترا بخلافت سزاوارتر از خويش تشخيص دادم ، حضرت
312
نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 312