نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 294
امير خراسان شد ، و پس از مدّتى با محملى بشهر بازگشت در حالى كه پاى راستش سياه شده بود و كمكم گوشت آن متلاشى شد و يكماه طول نكشيد كه جان بجان آفرين تسليم نمود ، و آن ديگر كه برادر بزرگتر بود در ديوان امير نيشابور دفتردار شد و جماعتى گرد او بودند و خطَّى بسيار نيكو داشت ، روزى يكى از كارمندانش در ميان جمعيّت كه همگى در كنارش بودند گفت : خداوند صاحب اين خطَّ را از چشم بد حفظ كند ، همان دم دستش بلرزيد و برعشه افتاد و قلم از دست او بيفتاد و دملى در آن پيدا شد ، بمنزل رفت ، و ابو العبّاس كاتب با جماعتى بعيادتش رفتند ، و باو گفتند : اين ناراحتى از حرارت ( فشار خون ) است ، رگ بزن و يا حجامت كن ، وى بپذيرفت و حجّام آمد و از او خون گرفت ، روز ديگر بعيادتش آمدند و بار ديگر او را گفتند : خون بگير وى در بار دوم حجامت كرد و خون گرفت ولى همان روز مرگش فرا رسيد و دار فانى را وداع گفت ، و مردن هر دو برادر در كمتر از يك سال اتّفاق افتاد . شرح : « ظاهرا اين افراد بقصد توهين و مخالفت مرتكب بريدن درخت و قطع شاخهها و كندن ريشهء آن شدهاند ، و إلَّا بسيار بعيد مىنمايد كه بدون قصد توهين مبتلا به اين مصيبات شده باشند ، بلكه با قصد توهين هم دور از رحمت خاندان عصمت عليهم السّلام است كه چنين كيفرهائى براى مردمى كه تربيت
294
نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 294