نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 141
بود ، و آن بعدا نزد دختر اسحاق عمهء يوسف بود ، و يعقوب يوسف را از خواهرش كه عمهء يوسف بود خواست ، او بدين جهت ناراحت شد و پيغام فرستاد كه اكنون واگذار او نزد من بماند ، من خود او را خواهم فرستاد ، و هنگامى كه او را ميفرستاد كمربند را در زير لباس و جامهء يوسف بست و او را فرستاد ، چون يوسف نزد پدر آمد ، عمّه اش در پى او رسيد و اظهار داشت كه كمربند گم شده ، يوسف را وارسى نمودند و آن را زير پيراهن او يافتند ، و بهمين جهت بود كه برادران يوسف هنگامى كه يوسف پيمانهء گندم را در جوال برادرش پنهان كرده بود گفتند : اگر او دزدى ميكند برادرش نيز قبلا دزدى كرد ، يوسف پرسيد بگوئيد : حكم آن كس كه پيمانه در جوال او يافت شده چيست ؟ گفتند : خودش جزاى آن دزدى است ، چنان كه رسم ما بر آنست ، « و اين بود كه شروع نمود بجستجو در جوال آنان و پس از همه به ظرف برادرش پرداخت ، آنگاه از ظرف او پيمانه را بيرون آورد » بدين جهت برادران يوسف گفتند : اگر او دزدى ميكند برادرش نيز پيش از او دزدى كرد ، مرادشان آن كمربند بود . « و يوسف آن را در دل نگهداشت و به روى ايشان نياورد » . 7 - عبد الواحد بن محمّد بن عبدوس نيشابورىّ بسند متن از ابراهيم بن
141
نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 141