responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 2  صفحه : 140


ارث رسيده بود ، و آن نزد خواهر يعقوب بود و يوسف هم نزد او بود و به آن كودك سخت علاقه داشت ، يعقوب بخواهرش پيام فرستاد تا يوسف را بفرستد ، و فردا ويرا باز گرداند ، عمّهء يوسف فرستاده را گفت ، بازگرد و بگو اجازه دهيد امشب يوسف نزد من بماند و فردا او را ميفرستم ، امام ميفرمايد :
چون صبح شد ( كودك را برهنه نمود و پيراهن از پيكرش بيرون آورد و ) آن كمربند را در زير بر تهيگاه او ببست سپس پيراهن بر تن او كرد و بنزد پدرش فرستاد ، و چون يوسف از نزد او بيرون شد ، بظاهر در جستجوى آن كمربند برآمد ، و گفت ، آن سرقت شده ، و آن را در بر يوسف يافتند ، و رسم اين بود كه اگر كسى سرقتش ثابت ميشد ، خود او را ببردگى بصاحب مال مىدادند .
6 - مظفر بن جعفر بسند مذكور در متن از حسن بن علىّ وشّاء روايت كرده كه گفت : شنيدم على بن موسى الرّضا عليهما السّلام ميفرمود : قضاء و داورى در بنى اسرائيل اين چنين بود كه هر گاه كسى چيزى ميدزديد كيفرش اين بود كه بندهء صاحب مال مىشد ، و يوسف نزد عمّهء خود بود و طفل بود ، و عمّه اش او را دوست ميداشت ، و اسحاق عليه السّلام كمربندى داشت كه آن را بيعقوب پوشانيده

140

نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 2  صفحه : 140
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست