نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 670
31 - پدرم به سند متن از بزنطىّ روايت كرده كه گفت : از امام هشتم شنيدم ميفرمود : مردى از بنى اسرائيل يكى از خويشان خود را كشت ، سپس جنازهء مقتول را در سر راه بهترين تيره از تيرههاى بنى اسرائيل انداخت ، آنگاه خود مطالبهء خون او را از ديگران مينمود ، بنى اسرائيل به موسى عليه السّلام گفتند : فلان قبيله ( همان كه مقتول در راهشان افتاده بود ) فلان كس را كشتهاند ، به ما بگو چه كسى از آنان قاتل اوست ؟ حضرت موسى فرمود : گاوى بياوريد ، گفتند : ما را دست انداخته اى ؟ گفت : پناه ميبرم به خدا از اينكه از جهّال باشم ، آنگاه امام فرمود : اگر اينان به دستور موسى عمل مىكردند و گاوى مىآوردند كار تمام بود و قاتل پيدا ميشد لكن سخت گرفتند پس خدا هم برايشان سخت گرفت ، بارى گفتند : از خدايت بخواه خصوصيّات گاو را مشخّص كند ، موسى گفت : خدا مىفرمايد : آن گاوى است نه چندان بزرگ از كار افتاده و نه كوچك و جوان بحدّ كار نرسيده ، بلكه ميانهء اين دو مىباشد ، و چنان كه آنان چنين گاوى آورده بودند از ايشان پذيرفته مىشد ، و ليكن كار را بر خود تنگ گرفتند ، و باز گفتند : از خداوند بخواه براى ما معيّن كند كه رنگش چه باشد ؟ موسى در
670
نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 670