نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 434
امر خداوند عزّ و جلّ صبر مىكرد و تسليم ميشد همان گونه كه برادرش صبر نمود و تسليم شد ، و به اين ترتيب درجه و ثواب برادر را به دست مىآورد . خداوند نيز كه به دل او آگاه بود ، اين مطلب را دانست و او را به خاطر آرزويش ، در بين ملائكه ذبيح ( قربانى ) ناميد . و حديث مربوط به اين قضيه را در كتاب « نبوّت » آوردهام [1] .
[1] . در بارهء ذبح عبد اللَّه پدر حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله استاد معظَّم جناب آقاى غفّارى در ترجمهء مجلَّد چهارم كتاب « من لا يحضره الفقيه » صفحهء 111 به بعد مطالبى آوردهاند كه عينا در اينجا درج مىگردد : « آنچه در اين باره يعنى در بارهء ذبح عبد اللَّه و داستان او گفته شده ، اگر دقيق بررسى شود مشخص مىشود كه از قصّه هايى است كه داستانسرايان سنّى منش پرداختهاند ، و جملگى از كسانى هستند كه عبد المطَّلب را مشرك مىدانند . چون اين كار يعنى نذر نمودن به قربانى كردن فرزند بنا به صريح آيات قرآنى ، منحصر به مشركين بوده است و از موحّدين كسى را اين چنين نذرى نيست ، و حضرت ابراهيم عليه السّلام نيز نذر نكرد ، بلكه چنان كه صريح آيات است از طرف خداوند به انجام اين كار مأمور گشت و قرآن خود در مقام تشنيع و توبيخ مشركين مىفرمايد : « * ( كَذلِكَ زَيَّنَ لِكَثِيرٍ مِنَ الْمُشْرِكِينَ قَتْلَ أَوْلادِهِمْ شُرَكاؤُهُمْ لِيُرْدُوهُمْ وَلِيَلْبِسُوا عَلَيْهِمْ دِينَهُمْ - إلى قوله - فَذَرْهُمْ وَما يَفْتَرُونَ » ( و اين چنين در نظر بسيارى از مشركان عمل قربانى نمودن فرزند را رؤساى بتكدهها نيكو نشان دادند ، تا آنان را از دينشان به راه غلط ببرند - تا آنجا كه فرمود : - آنان را در همان ضلالتشان واگذار ، و با آنچه از اين خرافات مىبافند رها كن - انعام : 137 ) جالب اينكه در ذيل اين آيه مفسّران غير شيعه جملگى گفتهاند كه آيه در شأن عبد المطَّلب است ، و تنها او را مصداق واقعى و اوّليهء آيه دانستهاند ، و ساده لوحان نيز بدون تأمّل پذيرفتهاند ، در حالى كه عبد المطَّلب از « حنفاء » است ، يعنى از كسانى است كه در زمان خود تنها موحّد بوده ، چنان كه در حديث صحيح كافى از زرارة بن اعين از امام صادق عليه السّلام است كه فرمود : « و يحشر عبد المطَّلب يوم القيامة امّة وحده [ واحدة ] عليه سيما الأنبياء و هيبة الملوك » ( عبد المطَّلب در روز قيامت خود تنها وارد محشر خواهد شد ، در حالى كه داراى چهرهء انبياء و هيبت پادشاهان است ) [ كافى ج 1 باب مولد النبى ص ] يعنى هنگامى كه مردم فوج فوج و صفبندى شده به محشر احضار مىشوند او خود به تنهايى با آن متانت و بزرگوارى و هيبت وارد مىشود ، چرا كه در زمان خود به توحيد و دين حق در ميان قريش و طائفه و اهل ديار خويش منفرد بود و همكيش نداشت . يا احاديث ديگرى در اين باره كه در باب تاريخ مولد النبىّ كتاب كافى ذكر شده است . و نيز عبد المطَّلب داراى سنّتهاى بسيارى است كه همه را اسلام ، امضاء كرده و مؤرّخين ذكر كردهاند ، از قبيل تحريم شرب خمر و حرمت زنا ، و معيّن كردن صد تازيانه حدّ براى آن ، و بريدن دست سارق ، و تبعيد زنان عشرتكده دار ، و نهى و جلوگيرى از زنده به گور كردن دختران ، و حرمت نكاح زنانى كه با انسان محرمند ، و نهى از بام بخانه وارد شدن ، و جلوگيرى از عريان طواف كردن كعبه ، و لزوم وفاء به نذر ، و حرمت ماههاى چهارگانه و فراخواندن خصم را - در صورت سرباز زدن از حقّ - به مباهله ، و تعيين ديهء كامل به يك صد شتر و و كه اينها دلالت بر فكر روشن و عظمت روح و بزرگى و كرامت نفس و انديشمندى او مىكند و از اين رو رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله بدو مباهات مىكرد و با كمال سربلندى در مقابل دشمن مىفرمود : < شعر > انا النّبيّ لا كذب انا ابن عبد المطَّلب < / شعر > ( من به حقيقت پيامبرم ، من فرزند عبد المطَّلب هستم ) و مردى با اين شخصيت ممتاز و عقل سرشار كه با ابرهه چنان رفتارى كرد كه او را به حيرت انداخت و جان خود و همهء مردم شهر را از آسيب در امان داشت ، و در آن موقعيّت حسّاس كه دل همهء سياستمداران را به وحشت مىانداخت ، با كمال قدرت نفس از كنار آن گذشت و تا نابودى دشمن چيزى از دست نداد ، چگونه چنين نذرى مىكند و قتل كودك معصومى را موجب تقرّب به خدا مىداند ، بسيار كودكانه است كه فكر كنيم كار نادرست و مخالف فطرتى اگر براى رضاى خدا انجام شود درست است و صواب ، و امّا اگر براى بتها باشد آن وقت شرّ است و فساد . قرآن اين عمل را از سنّتهاى مشركان مىشمرد ، و عبد المطَّلب نه مشرك بود و نه تابع مشركين ، و نذر كشتن فرزند و قطع رحم كاملا احمقانه است چه براى خدا و چه براى بت و او به حقيقت از امثال اين گونه تهمتها مبرّا است ، و بنظر ميرسد كه وى نذر كرده بود كه چنانچه خداوند به او ده فرزند نرينه عنايت فرمايد براى هر كدام به مرور زمان ده شتر عقيقه و قربانى كند و اين عمل را پس از فرزند آخرى و يا قبل از او انجام داد ، و افرادى با غرضورزى آن را داستانى بدين صورت درآورده و ترويج كردند و ساده لوحان بدون تأمّل پذيرفتند و نقل كردند و رفته رفته در كتب حديث داخل شد و مورد استفادهء مفسّرين اهل سنّت كه آباء پيغمبر را مشرك مىدانند قرار گرفت ، چنان كه زمخشرى تا سيّد قطب جملگى در ذيل آيهء شريفهء : « * ( وَكَذلِكَ زَيَّنَ لِكَثِيرٍ مِنَ الْمُشْرِكِينَ - تا آخر « مصداق حقيقى و اوّليّهء آن را عبد المطَّلب مىشمرند » .
434
نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 434