responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 1  صفحه : 206


تخت بلقيس را قبل از اينكه سليمان چشم بر هم بزند ، در مقابل او نهاد ، مىخوانم و از او مىخواهم مرا در كنار فرزندم علىّ در مدينه قرار دهد .
مسيّب گويد : صداى حضرت را مىشنيدم كه دعا مىخواند و ناگاه ، او را در مصلَّاى خود نديدم . همان طور بر جاى خود ايستاده بودم كه ديدم به جاى خود برگشت و غلّ و زنجير را به پاى خود بست ، در اين موقع بشكرانهء اين نعمت الهى يعنى معرفت به امام عليه السّلام به سجده افتادم ، حضرت به من فرمود : مسيّب ! سرت را بلند كن ، من سه روز ديگر به سوى خداوند - عزّ و جلّ - خواهم رفت .
مسيّب گويد : من گريستم ، حضرت فرمود : گريه نكن ، اى مسيّب ! فرزندم علىّ ، بعد از من ، مولا و امام تو است ، به ولايت او چنگ بزن ، زيرا مادامى كه ملازم او باشى گمراه نخواهى شد ، گفتم : الحمد لله .
راوى گويد : سپس ، در شب روز سوم ، مولايم مرا صدا زد و گفت : موقع رفتن من بسوى خداوند - عزّ و جلّ - است كه قبلا به تو گفته بودم ، وقتى مقدارى آب خواستم و آن را نوشيدم و ديدى ورم كردم و شكمم بالا آمد و رنگم زرد و قرمز و سبز شد و به رنگهاى مختلف درآمد ، خبر وفات مرا به آن طاغى برسان ، و وقتى

206

نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 1  صفحه : 206
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست