نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 185
حضرت فرمود : خدا به تو و اموالت بركت دهد ، من نه از مال تو درهمى و نه از اين زمين ( ها ) چيزى دريافت كنم . صله و احسان ( و ارادت ) تو را پذيرفتم . خداوند هادى تو باشد ! برگرد و در اين باره ديگر به من مراجعه نكن . او هم دست حضرت را بوسيد و برگشت ] ( اين خبر در نسخهء عتيقه نبوده ) [1] . 12 - ريّان بن شبيب گويد : از مأمون شنيدم كه مىگفت : من هميشه ، اهل بيت عليهم السّلام را دوست مىداشتم ولى براى تقرّب يافتن نزد هارون ، در مقابل او نسبت به آنان اظهار كينه و دشمنى مىكردم . و زمانى كه هارون به حجّ رفت ، من و امين و قاسم به همراه او بوديم ، در مدينه مردم براى ديدن خليفه ، نزد او مىآمدند و آخرين كسى كه به ديدار او آمد موسى بن جعفر بود . زمانى كه چشم هارون به او افتاد جابجا شد و به او خيره گشت تا آنكه به اتاقى كه هارون در آنجا بود ، داخل شد . وقتى نزديك آمد ، هارون بسر دو زانو شد و او را در بغل گرفت و سپس رو به او كرده ، گفت : حال شما چطور
[1] . ما بين المعقوفين ، الَّذي بالرقم 11 غير موجود في العتيقة .
185
نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 185