نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 177
گفتند : نه ، به خدا ! نميدانيم ، گفت : هارون الرّشيد آن را به من آموخت ، حاضرين پرسيدند : چگونه چنين چيزى ممكن است و حال آنكه هارون الرّشيد اين خاندان را مىكشت ؟ مأمون گفت : آنها را براى بقاء ملك و پادشاهى خود مىكشت ، زيرا حكومت و ملك دارى عقيم است . ( يعنى فاميل و فرزند نمىشناسد ) . مأمون ادامه داد : سالى همراه او به حجّ رفتم وقتى به مدينه رسيديم ، به دربانهايش دستور داد كه هر كس از اهل مكَّه و مدينه ، از نسل مهاجرين و انصار و نيز از بنى هاشم و سائر قبائل قريش وارد شود بايد اصل و نسب و شجره نامهء خود را بيان كند . و هر كس كه وارد مىشد مىگفت : من فلانى ، فرزند فلانى ، فرزند فلانى هستم ، و نسب خود را ذكر مىكرد تا به جدّ اعلاى خود كه هاشمى يا قرشى يا از مهاجر و يا أنصار بود برسد . و هارون نيز از پنج هزار دينار تا دويست دينار به اندازهء شرافت او و سابقهء پدرانش در هجرت ( و خدمت به اسلام ) به او صله و أنعام مىداد ، من نيز روزى در مجلس حاضر بودم كه فضل بن ربيع داخل
177
نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 177