نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 176
برايم نقل كرده بود ، براى او گفتم : فيض رو به قعنب كرد و گفت : خير نبينى ! مگر نگفته بودم كه اين مطلب را براى أبو عبد الله ( نوفلىّ ) بازگو نكن كه باعث ناراحتى او مىشود ؟ و سپس بمن گفت : مسأله اى نيست ، امير در اين باره ، چيزى بدل نگرفته است . پدرم گفت : چند روزى از اين ماجرا نگذشته بود كه موسى بن جعفر - عليهما السّلام - را مخفيانه به بغداد برده ، زندانى كردند ، سپس حضرت آزاد شدند ، و دوباره ايشان را بسندي بن شاهك سپردند ، او نيز بر حضرت سخت گرفت ، سپس هارون الرّشيد ، مقدارى خرماى مسموم براى سندى فرستاد و دستور داد حضرت را به خوردن آن خرما مجبور كند ، او نيز چنين كرد و در نتيجهء آن ، حضرت ، وفات نمودند . درود خدا بر ايشان باد ! [ 11 - سفيان بن نزار گويد : روزى بالاى سر مأمون ايستاده بودم ، مأمون گفت : آيا مىدانيد چه كسى شيعه بودن را به من آموخت ؟ حاضرين همگى
176
نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 176