نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 174
در اجازهء شرفيابى و إكرام و احترام كردن ، بر ما مقدّم مىداريد و به او عطر و مشك و عنبر هديّه مىدهيد در حالى كه در ميان ما از او مسنّتر نيز هست و در ضمن او معتقد به وجوب اطاعت از موسى بن جعفر - كه در نزد شما زندانى است - مىباشد » . پدرم ( محمّد بن سليمان ) ادامه داد : در نيم روز يك روز بسيار گرم در منزل خوابيده بودم كه صداى كوبهء در ، آمد ، گفتم : كيست ؟ خدمتكارم گفت : « قعنب بن يحيى پشت درب است و مىگويد هم اكنون بايد شما را ببيند » . گفتم : حتما كارى دارد ، اجازه دهيد داخل شود ، قعنب داخل شد و از قول فيض ، جريان اين نامه را برايم تعريف كرد و گفت : فيض بعد از نقل اين ماجرا ، به او گفته است كه جريان را به أبو عبد الله ( نوفلىّ ) نگو ، چون بىجهت باعث ناراحتى و حزن او مىشوى زيرا نامهء آن شخص در امير تأثير نكرده است و من خود از امير سؤال كردم : آيا در اين مورد شكّ و شبهه اى داريد ؟ و مىخواهيد نوفلىّ را خبر كنم تا نزد شما بيايد و برايتان قسم بخورد كه اين حرفها دروغ است ؟ امير گفت : او را خبر نكن زيرا باعث غم و اندوه او مىشوى . اين شخص از
174
نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 174