responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 1  صفحه : 150


فضل ادامه مىدهد : آنچه را خواسته بود ، حاضر كردم و به طرف منزل حضرت أبى ابراهيم موسى بن جعفر حركت كردم ، و به خرابه اى رسيدم ، در آنجا اتاقكى بود از شاخ و برگ درخت خرما ، نوجوانى سياه پوست را ديدم كه در آنجا ايستاده بود ، به او گفتم : از مولاى خود ، برايم اجازهء ورود بگير خدايت رحمت كناد .
گفت : داخل شو ، او حاجب و دربان ندارد .
داخل شدم ، سياه پوست ديگرى را ديدم كه قيچى بدست دارد و پينه‌هاى پيشانى و بينى آن حضرت را - كه در اثر كثرت سجود ايجاد شده بود - قيچى مىكند . گفتم : السّلام عليك ، اى پسر رسول خدا ! هارون الرّشيد شما را فرا خوانده .
حضرت جواب داد : هارون با من چكار دارد ؟ ! خوشىهاى زندگىاش او را از من منصرف نكرده است ؟ ! سپس بسرعت از جا برخاست ( و آمادهء حركت شد ) و در اين أثناء مىگفت : اگر در خبرى از رسول الله - صلى الله عليه و آله - چنين نيامده بود كه « اطاعت از سلطان از روى تقيّه واجب است » هرگز نمىآمدم ، گفتم : آمادهء عقوبت و مجازات هارون باشيد . حضرت جواب داد : مگر

150

نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 1  صفحه : 150
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست