responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 2  صفحه : 491


ابا صلت برخيز و از ميان آن خانهء پسين كه اسباب در آن نهان است مغتسل يعنى آن تختهء كه ميت را در حين شستن بر روى آن بشويند و آب نزد من بياور عرض كردم در پستوى خانه تخته و آب نيست فرمود آنچه ترا امر ميكنم بياور ، داخل پستوى خانه شدم ناگاه ديدم تخته و آبى حاضر است آنها را بيرون آورده و جامه هايم را بالا زدم كه آن جناب را غسل دهم حضرت ابو جعفر ( ع ) فرمود اى ابا صلت دور شو همانا غير از تو كس ديگرى است كه مرا اعانت ميكند سپس فرمود داخل پستوى خانه شو و آن بقچه كه كفن و حنوط در آنست بيرون آور چون به پستوى خانه رفتم بقچهء ديدم كه هرگز آن را در آنجا نديده بودم آن بقچه را نيز نزد حضرت آوردم پدر بزرگوار را كفن كرد و بر او نماز خواند بعد فرمود تابوت بياور عرض كردم بنجارى بگويم تابوت بسازد آن جناب فرمود تابوتى در پستوى خانه است برو بياور چون بپستوى خانه رفتم تابوتى يافتم كه هرگز آن را نديده بودم آن را بنزد حضرت آوردم ايشان بعد از خواندن نماز بر پدر بزرگوار او را برداشته در ميان تابوت گذاشت و دو پايش را راست يك ديگر نهاده و دو ركعت نماز خواند و هنوز از نماز فارغ نشده بود كه تابوت بالا رفت و سقف شكافته شد و از سقف بيرون رفت و از نظر ناپديد شد عرض كردم يا ابن رسول الله در اين ساعت مأمون مىآيد و از ما مطالبه حضرت رضا ( ع ) را ميكند باو چه جواب گوئيم فرمود ساكت شو كه بزودى باز ميگردد اى ابا صلت هيچ پيغمبرى نيست كه در مشرق بميرد و وصى او در مغرب بميرد مگر آنكه حقتعالى ارواح و اجساد آنها را جمع ميكند هنوز گفتگوى ما تمام نشده بود كه سقف شكافت و تابوت فرود آمد ، حضرت ابو جعفر برخاست و حضرت رضا ( ع ) را از ميان تابوت خارج ساخت و بروى فراش خود گذاشت گويا كه هرگز غسل و كفن نشده بود بعد بمن فرمود اى ابا صلت برخيز در خانه را از براى مأمون بگشا من برخاستم در را گشودم مأمون را ديدم با غلامان خود در خانه ايستاده است در حالى كه گريان و محزون بود داخل خانه شد گريبانش را پاره كرده لطمه بر صورت ميزد و ميگفت يا سيداه اى سيد من وفات تو مرا بمصيبت انداخته است بالاى سر آن حضرت نشست و گفت در تجهيز او بكوشيد و امر كرد بكندن قبر آن حضرت من آن موضع را كندم و هر چيزى كه حضرت رضا ( ع ) فرموده بود ظاهر شد يكى از مجلسنشينان مأمون باو گفت كه آيا باور ندارى كه آن حضرت امام بود گفت باور دارم گفت امام نخواهد بود مگر مقدم بر جميع مردم و امر كرد موضعى در طرف قبله از براى قبر او حفر كنند گفتم مرا امر كرده است كه بقدر هفت پله رو بپائين از براى او قبر حفر كنم بعد از آن وسط قبر را بشكافتم و وسيع كنم مأمون گفت هر چه ابو صلت گويد چنان كنيد سواى اينكه وسط قبر را نشكافيد بلكه از جانب قبر بشكافيد چون قبر حفر شد ترى نمايان گرديد قبر پر از آب شد ماهيان نمايان شدند و آنچه حضرت فرموده بود ظاهر شد مأمون گفت پيوسته حضرت رضا در زمان حيات

491

نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 2  صفحه : 491
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست