responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 2  صفحه : 480


يحيى حبس كرد و جعفر بدون امر هارون اقدام بقتل او كرد و سرش را در طبقى نهاد و روز عيد نوروز برسم هديه براى او فرستاد هارون مسرور كبير را براى قتل جعفر بن يحيى امر كرد و باو گفت اگر جعفر سؤال كند بچه گناه هارون مرا ميكشد بگو بعلت اينكه پسر عم من ابن افطس را بدون امر من كشتى . پس از آن حجاج بن خيثمه بحسن بن سهل گفت اى امير آيا تو ايمن خواهى بود اگر واقعهء ميان تو و امير المؤمنين حادث شود كه سبب غضب او بر تو شود و بر تو حجت گيرد از كشتن اين مرد چنان كه رشيد بر جعفر بن يحيى حجت گرفت ، حسن بحجاج گفت خداوند ترا جزاى خير دهد سپس امر كرد زيد را بمحبس برگرداندند و پيوسته در حبس بود تا اينكه واقعه ابراهيم بن مهدى رخ داد و اهل بغداد بحسن بن سهل شوريدند و او را بيرون كردند و زيد را نيز نزد مأمون بردند و مأمون او را نزد برادرش حضرت رضا ( ع ) فرستاد و آن بزرگوار او را رها كرد و باو بىاعتنائى كرد ، زيد تا آخر خلافت متوكل عباسى زندگانى كرد و در سر من رأى وفات نمود . از على بن ابراهيم بن هاشم مروى است كه گفت ياسر از براى من حديث كرد كه زيد بن موسى برادر حضرت ابو الحسن ( ع ) در مدينه خروج كرد و خانه ها را سوزانيد و مردم را كشت و او را زيد النار ناميدند مأمون بتعقيب او فرستاد او را اسير كردند و نزد مأمونش آوردند مأمون گفت او را نزد حضرت ابى الحسن بريد ياسر گويد چون زيد را بحضور آن حضرت بردند فرمود اى زيد قول پستهاى مردم كوفه مغرورت كرد كه گفتند فاطمه فرج خود را نگاهداشت و خدا آتش را بر ذريه او حرام گردانيد ؟ اين شأن مخصوص حسن و حسين ( ع ) است اگر تو اين طور مىبينى كه خدا را معصيت كنى و داخل بهشت شوى و موسى بن جعفر اطاعت خدا كند و ببهشت داخل شود پس تو در نزد خدا گراميتر از موسى بن جعفر خواهى بود يعنى او بسبب عبادت بآن مرتبه رسيده و تو بدون سبب پس تو گراميتر خواهى بود بخدا قسم كه احدى بغير از اطاعت بپاداش نيكو كه در نزد خدا است مفتخر نشود و تو مىپندارى كه بسبب معصيتى باجر آخرت ميرسى پس گمان تو بد است ، زيد عرض كرد من برادر تو و پسر پدر تو هستم حضرت رضا ( ع ) فرمود در وقتى كه خدا را اطاعت كنى برادر من خواهى بود همانا نوح گفت پروردگارا پسر من كنعان از اهل من بود و تو فرموده بودى كه اهل ترا نجات دهم و او هلاك شد و حال اينكه وعدهء تو راست است و تو بهترين حكمكنندگانى حقتعالى فرمود اى نوح بدرستى كه از اهل تو نبود يعنى از اهل دين نبود بلكه او صاحب كردارى ناشايسته بود پس خداى تعالى بسبب معصيت او را از اهل نوح بيرون كرد . از ابى صلت هروى مروى است كه گفت از حضرت رضا ( ع ) شنيدم كه از پدر بزرگوارش حديث ميكرد كه اسماعيل بحضرت صادق ( ع ) عرض كرد اى پدر در حق گناهكار

480

نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 2  صفحه : 480
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست